تحصیلات جردن پیترسون

دکتر جردن پیترسون “ما که با خدا کشتی نمی‌گیریم”

بررسی نقد سمینار ” ما که با خدا کشتی نمی‌گیریم” دکتر جردن پیترسون

دکتر جردن پیترسون، یک روانشناس، نویسنده و سخنران مطرح در عصر حاضر است. یک خبرنگار و منتقد  با نام Alexander C. Barrow با حضور در یکی از سمینارهای او، در مورد نحوه ارائه و مطالبی که مطرح شده است، اطلاعاتی را منتشر کرده که می‌تواند برای ما بسیار مفید باشد. در پنجم فوریه 2024، اعضای ‏The Dartmouth Review‏ در یکی از مراحل تور سخنرانی ” ما که با خدا ‏کشتی می‌گیریم” که توسط دکتر جردن بی.پیترسون، آکادمیک محافظه‌کار معروف، برگزار می‌شد، حضور پیدا ‏کردند و الکساندر از این سمینار صحبت می‌کند. قبل از اینکه به جزئیات سخنرانی بپردازیم، بیایید اول مرور کنیم که جردن پیترسون کیست.

دکتر جردن پیترسون کیست؟

جردن برتراند پیترسون متولد ۱۹۶۲، یک روانشناس و نویسنده برجسته کانادایی است که به خاطر آثارش در زمینه‌های روان‌شناسی بالینی، فلسفه، و ادبیات شناخته شده است. وی فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه آلبرتا بوده و دکترای روانشناسی بالینی خود را از دانشگاه مک‌گیل کسب کرده است. پیترسون به عنوان استاد و محقق در دانشگاه‌های معتبری همچون دانشگاه هاروارد و دانشگاه تورنتو فعالیت داشته و به خاطر تحقیقاتش در زمینه شخصیت‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی شناخته شده است.

وی همچنین به عنوان یک نظریه‌پرداز در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی شناخته می‌شود و در نظریه‌هایی مانند “خویشتن‌پرستی و تندرستی”، “آزادی بیان” و “مسئولیت فردی” به عنوان یک نظریه‌پرداز و فعال سیاسی نقش برجسته‌ای دارد. ما قبلا در مورد زندگینامه او و همچنین پادکست مشهورش به نام “پادکست جردن پیترسون” مفصل صحبت کرده‌ایم و اطلاعات کاملی از او فعالیت‌هایش ارائه داده‌ایم. اما بررسی این که چنین فرد مشهور و صاحب نظری چطور یک سخنرانی را طراحی و اجرا می‌کند، خالی از لطف نیست.

سمینار ما با خدا کشتی می‌گیریم جردن پیترسون.

اوایل زندگی دکتر پیترسون با علاقه‌مندی به اساطیر، دین و فلسفه گذشت و خب تمام این حوزه‌ها در پیگیری آکادمیک و خط فکری او نقش داشتند. او مدرک کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه آلبرتا و دکترای روانشناسی بالینی را از دانشگاه مک گیل گرفت. بعد در دانشگاه‌های هاروارد و تورنتو به تدریس پرداخت و به دلیل تحقیقاتش در زمینه شخصیت و روانشناسی اجتماعی، تقدیرات و شهرت زیادی کسب کرد.

خارج از دنیای آکادمیک، پیترسون در دهه گذشته به خاطر اظهار نظرهایش در مورد مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی، توجهات بین‌المللی را به خود جلب کرده  است. او اغلب روی موضوعاتی مثل آزادی بیان، سیاست هویت و نقش دین تمرکز دارد. در پاسخ مستقیم به قدرت و تاثیر اظهار نظرهایش، برخی از منتقدان جناح چپ سعی کرده‌اند پیترسون را “بولی” کنند. با این حال، او به راحتی از این انتقادات عبور کرده و اخیرا یک تور سخنرانی را در 51 شهر آغاز کرده است.

در یکی از مراحل این تور که نزدیک به دارتموث بود، پیترسون به منچستر، نیوهمپشایر سفر کرد و در  SNHU arena سخنرانی کرد. حقیقت این است که حضور در این رویداد بسیار بیشتر از آنچه که انتظار  داشتیم بود. صف ورود به آرنا تا بیرون در کشیده شده بود که در سرمای زمستان نیوهمپشایر، وضعیت خوشایندی نیست. وقتی وارد آرنا شدم، واضح بود که طرفداران پیترسون بسیار قوی‌تر از آن چیزی بودند که تصور می‌کردم.

نمی‌دانم آیا انتظاراتم از تصورم درباره منچستر به عنوان یک شهر کوچک در نیوهمپشایر ناشی می‌شد یا فکر می‌کردم طرفداران پیترسون به دلیل کمبود نسبی بحث درباره او در این اواخر کاهش یافته‌اند. فارغ از اینکه ناآگاهی من مربوط به تراکم جمعیت بود یا پیگیری‌های پیترسون (یا شاید هم هر دو)، غیرقابل انکار است که این رویداد آن سخنرانی کوچک و ساده‌ای که فکر می‌کردم، نبود.

از آنجایی که پیترسون یک فرد آکادمیک است، فکر می‌کردم ساختار این رویداد تحلیلی متمرکز ‏بر این باشد که چرا ما «با خدا کشتی می‌گیریم»، اما این رویداد بیشتر مجموعه‌ای از حکایات بود ‏که به طور مبهمی به داشتن رابطه با خدا مربوط می‌شد. این به این معنا نیست که رویداد ناموفق ‏بود، اما من کمی ناامید شدم که فاقد عمق فکری و ایده‌های تحریک‌کننده بود. پیترسون رویداد ‏خود را با چیزی که بیشتر شبیه یک داستان از همسرش تامی بود، شروع کرد که با او روی صحنه ‏حضور داشت.

بحث آن‌ها بر تجربیاتی شکل گرفته بود که او و پیترسون در ماه‌های اخیر پشت سر گذاشته بودند: هم پدر پیترسون و هم پدر تامی به طور همزمان با مشکلات سلامتی دست و پنجه نرم می‌کردند. تصمیمی که با آن مواجه شدند این بود که باید قبل از اینکه هر دو پدرشان را در هفته‌های آینده از دست بدهند، تصمیم بگیرند پیش کدام یک از این پدرها بروند. بعد از اینکه این زوج هر دو پدرشان را دیدند، تامی به آلبرتا برگشت تا در کنار خانواده‌اش بماند، در حالی که پیترسون در ادمنتون با خانواده‌اش ماند. در این مدت، تامی اظهار کرد که نسبت به شوهرش حس تنفر پیدا کرده است.

در این مدت، تامی گفت احساس در وجودش احساس خشم زیادی نسبت به شوهرش شکل گرفت. هفته بعد، تامی به آریزونا رفت تا دخترش و نوه تازه متولد شده‌اش را ببیند در حالی که پیترسون در کانادا مانده بود. در این مدت، خشم تامی برای او بیشتر مشخص شد، چون آن‌ها نمی‌توانستند در چنین زمان سختی مدام با هم باشند. این همان زمانی بود که تامی، یک مسیحی مومن و تازه مذهب به کلیسای کاتولیک، تصمیم گرفت  در حالی که با مشکلات زندگی خود دسته و پنجه نرم می‌کرد، اجازه دهد خدا او را راهنمایی کند. هدف نهایی داستان نشان دادن قدرت ارائه غم و اندوه خود به خدا برای طی کردن موقعیت‌های پیچیده درد و شادی عاطفی بود.

بخش بعدی رویداد، سخنرانی اصلی دکتر جردن پیترسون بود. ساختار سخنرانی بسیار شبیه به تجربیات دیگر من بود: اسلایدهایی که کاملا مشخص بودند که شب قبل از سخنرانی، خیلی سریع و با کمترین تلاش و دقت تهیه شده بودند و صحبت‌های زیادی که انجام می‌شد و به حاشیه می‌رفتند. با هر اسلاید، به نظر می‌رسید که هیچ حکایت یا پیام از پیش تعیین شده‌ای وجود ندارد، فقط داستان‌هایی که به ساختارهای خانوادگی و روابط شخصی مربوط بودند و به ندرت به ” مبارزه با خدا” می‌رسیدند.

به طور کلی، بخش اصلی سخنرانی به دلیل نبود پیام یا هدف واضح، بی‌مزه به نظر می‌رسید. با این حال، بخشی که به طور عمده شامل همسرش بود، در کاوش احساسات خشم و رابطه فرد با خدا موفق بود. یک بخش پرسش و پاسخ که بعدا برگزار شد، این فرصت را به پیترسون داد تا نظرات روشنی درباره نحوه مواجهه با مسائل جنجالی در سیاست و در میان اعضای خانواده ارائه دهد. متاسفانه، سخنرانی اصلی به این اندازه به هیچ وجه تاثیر نداشت.

انتظاراتی که برای این سخنرانی داشتم، شاید با توجه به محیط برگزاری آن، غیر قابل درک و تحقق بود. این تور برای مخاطبان خاصی طراحی نشده است، و فقط به عنوان راهی برای افزایش تعامل بین دکتر جردن پیترسون با طرفداران و دنبال‌کنندگانش شناخته می‌شود. از این نظر، می‌توانیم بگوییم که سمینار به طور کلی موفق بود. طیف متنوع و گسترده‌ای از مخاطبان داشت که شامل دانشجویان، افرادی که متخصص و حرفه‌ای بودند، کارگران و بازنشستگان می‌شد. درست است که همه‌ی حضار برای یک دلیل و هدف یکسان به این سمینار نیامده بودند، اما فکر می‌کنم که توانسته باشند چیزی متناسب با دغدغه خود را از این رویداد دریافت کنند. برخی از این افراد بدون شک درک بهتری از شرایطی که زندگی و فرآیند فکری پیترسون را به این مسیر سوق داده است، پیدا کردند. بعضی دیگر یاد گرفتند که چطور می‌توانند موقعیت‌هایی که باعث عصبانیت و خشمگین شدن می‌شوند را مدیریت کنند. و شاید برخی دیگر شناخت جدیدی از چگونگی ” مبارزه با خدا” بدست آوردند.

سخن پایانی

جردن پیترسون، یک شخصیت برجسته و قدرتمند در دنیای روانشناسی و خودشناسی است که نامش را بیشتر مردم در سراسر دنیا شنیده‌اند. همانطور که همیشه گفته‌ایم، رسالت ما در مدرسه صفر تا صد این است که مخاطبانمان را با جدیدترین و مهمترین اتفاقات و رویدادهای جهان آشنا کنیم و البته که تا حد امکان فرصت‌های ساخت یک بیزنس یا کارآفرین شدن را چه به صورت مهارتی و چه به صورت روانشناسی برای آن‌ها فراهم کنیم. به همین دلیل هم جزئیات این سخنرانی را با شما به اشتراک گذاشتیم.

بیشتر ببینید

برنامه های مرتبط

جردن ولچ
ایمان گادژی
تاکر کارلسون
جنسن هوانگ
نقد و بررسی

از دیدگاه بینندگان

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پادکست

بزودی | بروزشده

بزودی
هیچ داده ای یافت نشد
پیمایش به بالا
همراه ما باشید
اینستاگرام سایت

ارایه آخرین اخبار و فیلم های ایران و جهان

تلگرام سایت

ارایه آخرین اخبار و فیلم های ایران و جهان

اطلاعات تماس
درخواست پادکست و فیلم